سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قلم شیشه ای

هرگونه استفاده از نوشته های این وبلاگ منوط به ذکر منبع "وبلاگ قلم شیشه ای "و درج آدرس اینترنتی آن می باشد...

مطالب زیر توسط نوشته شده است!

ماگدا هرزبرگر جمعه 84 آذر 25 9:35 عصر

این اشعار را در مانی ها بخوانید

Magda Herzberger

ماگدا هرزبرگر شاعره،مدرس،آهنگساز و نویسنده 4 کتاب منتشر شده است: رقص سایه ها،شاهد قتل عام،آیا هنوز عاشقم هستی،و ترانه های زندگی.او متولد و بزرگ شده ی شهر کلاژ رومانی است.هرزبرگر بازمانده ی یک قتل عام توسط نازی هاست. هدف او القاء تدریجی عشق به شعر در دلهای مردم بواسطه کارش ، زنده نگه داشتن خاطره قربانیان قتل عام نازی ها با کمک نمایش تجربیاتش در اردوگاههای مرگ و نشان دادن زیبایی زندگی با نوشته ها و موسیقی اش است.

 

 

رستاخیز

 

به خاک بسپارید مرا

زیربید کهنسال

و بپوشانیدم با خاک خشک

آنگاه سنگ مزار را بنهید

من تنها می مانم

خویشاوندان در گذشته

پس از این باز می گردند.

بر مزارم،گلی قرمز خواهید یافت

مرا بچینید

و به خانه برید

بگذارید برای چند روز ی کوتاه

دوباره با شما باشم

ودورم اندازید

آنگاه که ساقه وگلبرگهایم

پژمرده شوند...

 

 

عشق من به تو

 

عشق من به تو

مانند رود کوهستانی است

پیوسته و پایدار

عشق من به تو

شبیه تابش ابدی خورشید است

یا مانند دریا که هرگز نمی آساید

امواج قوی و نجیبش

که از آغوش بازش پیوسته می گذرد

عشق من به تو

مانند درختی است

که در قلب ریشه کرده است

عشقی بی قید و شرط

حقیقی و ابدی

و خاموش نشدنی


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

ادامه جمعه 84 آذر 25 9:32 عصر

آیا هنوز عاشقم هستی

 

آیا هنوز عاشقم هستی،

آنگاه که سپیدی بر گیسوانم موج می زند؟

...

آیا هنوز هم به یاد می آوری

دختر جوانی را

که بردی

چون عروست

در یک روز بارانی

در پاییز...

آیا هنوز مرا سخت در آغوش می فشاری

چون شب پیوندمان.

یا ،از یاد خواهی برد

اولین روز دیدارمان را

در تابستان

هنگامی که رزها شکوفه داده بودند،

و پرندگان می خواندند...

آیا باز هم نوای خوش خنده هایمان

گوشت را می نوازد...

آیا هنوز هم به یاد داری

همه سالهای شادی را

 که در کنار هم سپری کردیم...

...

روشن بدار برایم

قلبت را

تا همیشه...


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نامه(2) جمعه 84 مهر 1 5:52 عصر

 

همین دیروز بود که آخرین نامه ات بدستم رسید...

آه!چقدر دوریم از هم...چه وسعتی است میان این دو پنجره؟،جز کوچه ای تنگ و صنوبری که در شفافی فضا سبز مانده است...

چه وسعتی ما را از هم دور کرده است.آنقدر دور که دلتنگیهایمان را نامه وار برای هم هدیه می کنیم...

نوشته بودی که به سفر می روی.سفر!فقط برای چند ماه!چقدر برایت کوتاه می نماید!

اما این چند ماه برای من مثل سالها و شاید قرنها می گذرد...

گفتی که باید بروی، اما چه بایدی سخت تر از حجم سنگین تنهایی من؟

...

باد سردی می وزید و باران بی امان .

ایستگاه خلوت بود.همه جا را گشتم،نیمکت ها،محوطه را...نبودی...

قطار سوت کشید.هراسان واگن های قطار را به نظاره دویدم...

قطار آرام آرام به راه افتاد...پشت شیشه ی یک واگن، کسی بخار شیشه را پاک می کرد. دستکش بدست...همان هایی که روز تولدت برایت خریده بودم...

و قطار دور شد و دورتر... انتهای ریل درافقی سرد محو می شد...

...

برگهای صنوبر بی تو زرد شده است.باد خزان کوچه را از برگ های خشک مملو کرده است.

دلتنگی هایم را در پاییز رها می کنم .در همهمه ی خش خش برگها...

...

شب هنگامان به پنجره اتاقت چشم می دوزم.پرده ها خاموش اند و بی صدا...

نزدیک سپیده است.پلکهایم سنگینی می کند...

ناگاه سایه ای در روشنای اتاقت روی پرده موج می زند.به خود می آیم.خیالی بیش نبود...

سپیده می زند و من کنار پنجره به خواب رفته ام...

ادامه دارد...

 

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

تاریخ هایکو(1) جمعه 84 تیر 17 2:26 صبح

بوسون یوسا (1783-1716)

Yosa-Buson

در قرن هجدهم سروده هایی که تحت عنوان Haikai-renga عرضه می شدند کمتر مورد پسند مردم بودند بنابراین شاعران تلاش خود را برای آفرینش شیوه ی سرایش Hokkus آغاز نمودند.در این میان بوسون، نقاش و شاعر زبر دست،به تکامل این شیوه نتیجه بخشید.نوشته هایی متفاوت و فارغ از فلسفه ونمایش موکد اشارتها. جملات و اصطلاحات او انقدر آراسته بود که هیچ همتائی پیدا نکرد.او نابغه ای بسیار مستعد بود بطوری که می توانست با شرح صحنه ای آرام، احساسی فرا جاودان از یک چشم انداز خلق کند.اشعاراوتوصیفی هستند اما غالبا آرایشی تخیلی به واقعیت ها می داد.بدین معنی که او بیشتر به شرح ذات و درون موجودات می پرداخت تا به ظاهر آن. نقش کاملا زیبای دستورات زبانی در سروده های او، شاعران زیادی را مسحور و مفتون خود کرد و تاثیر بزرگی بر هایکوی امروزی گذاشت.هرچند، نوشته های او تعلق عمیقی به دستورزبان ژاپنی دارد که برگرداندن آنها را به دیگر زبانها دشوار می نماید.

از نوشته های او:

 

هوا سوسو می زند

پروازی سپید

از حشره ای ناشناس

 

مزرعه را شخم بزن

بیحرکت ناپدید می شود

 

بادباک شناور است

در گوشه ای از آسمان

آنجا که دیروز شناور بود

 

شب کوتاه تابستان

قطره ی شبنم

بر پشت کرم پرموی درخت

 

خزه نجوا می کند

هر بار که گلهای شمشاد می افتند

 

بیدار بمان!

 می گوید:او اکنون خوابیده است

شب سرد پائیزی...

 

چهار یا پنج مرد می رقصند در یک دایره

بالای سرشان،

ماه درصدد افتادن است

 

از نوشته ی:ریو یتسویا(Ryu Yotsuya)

برگردان :اسم مهم نیست


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نقدی بر یک خوانش شنبه 84 فروردین 20 2:23 صبح

نقدی بر (خوانش شعر "بیمارستان"زنده یاد سید حسن حسینی به قلم ضیاءالدین ترابی)

برای خواندن شعر بیمارستان و مقاله ضیاءالدین ترابی اینجا را کلیک کنید.

اخیرا نوشته ای از آقای ترابی با عنوان فوق در روزنامه همشهری خواندم که جای تحسین از این اندیشمند بزرگواراست که خوانشی ظریف از شعر آن مرحوم ارائه داده است.اماذکر نکاتی را حائز اهمیت دانستم که این خوانش را اندکی کدر می نمایاند.

نخست آنکه جناب ترابی مقدمه ی خود را چنین آغاز می نماید که"مهم نیست که کسی میمیرد و دیگری و     دیگرانی بسی بیهوده تر از او مانده اند...".

الف)صفت برتری" بیهوده تر" برای برخی از افرادی آورده شده که پس از او(سیدحسینی)مانده اند.با توجه به کاربرد این نوع صفت,مسلما او بیهوده بوده! که افراد پس از او بیهوده ترهستند!!!

ب)حال آنکه مورد الف به گونه ای دیگر برداشت باید شود,اما بیهوده خواندن خلق خدا بدین راحتی بسیار سخت تر و ناممکن تر از آن می نماید که جناب ترابی کرده اند که خداوند فرموده "هیچ مخلوقی را به بیهودگی نیافریدیم" و چه آنکه بیهوده ترین مردم از دید ایشان ,سودمندترین مردم نباشد و تنها خداوند داناست...

دوم:می پردازیم به این خوانش:جناب ترابی بی هیچ توضیح ابتدائی به سراغ شعر می رود وبر برخی جملات چندان شرح می نویسد,گویی که شرح مثنوی معنوی می کند!.به طور مثال ایشان اصطلاح "جام پنجره ها"را اتاق سی سی یو تعبیر می کند اما در کنار این تعابیر ظریف گاهی بسیاری از واژه ها و جملات را مجهول رها می کند و پاسخی بر آن نمی یابد.مثلادر "سیگاری روشن می کنم و خاکسترش را در ملکوت می تکانم"توضیحی بر نقش واژه "سیگار"در این شعر نمی دهد؟.ایشان تنها به یک عادت زمینی از آن یاد می کند ودر آخر این طور برداشت می کند که منظور شاعر این بوده که" در بهشت هم می شود سیگار کشید!" .بنده چنین برداشتی را کاملا سطحی می دانم.

جمله ای بسیار مهم نیز در شعر است که:"مومنان از زیارت هم جا می خورند",که جناب ترابی  هیچ علتی برای جا خوردن مومنان از زیارت هم در بهشت(بیمارستان) نمی آورد.

همچنین جمله بعدی"فرشته من ساعت می زند"که جناب ترابی تعبیر فرشته به پرستار را وضوح می بخشد اما این نکته مهم را پاسخ نمی دهد که چرا فرشته ساعت می زند؟ واگر منظور رساندن این نکته که "واقعا اینجا بیمارستان است" مد نظر شاعر بوده چرا میان این همه امور متداول  بیمارستان روی ساعت زدن پرستارتاکید می کند؟البته این نکته مورد نظر بنده است که شاعرخواسته است به نوعی کاراکتر فرشته و پرستار را در شعرپیاده کند وبرای این منظور تصادفا این عمل(ساعت زدن)را انتخاب کرده است.(جناب ترابی !آیا چنین است؟!)

 اما در ادامه به جمله ای متفاوت ازروند کلی شعربرمیخوریم "نگهبان بدون اطلاع قبلی,از پیروزی شیعیان جنوب لبنان حراست می کند".جناب ترابی به راحتی از کنار این جمله می گذرد.چرا و چطورنگهبان از این پیروزی حراست می کند؟

"ایندرال,آدالات,منشاوی,آرنولد,خسته ام از بازیگوشی"  جناب ترابی !ربط میان این کلمات خاص و بازیگوشی چیست؟ایشان عقیده دارند که" این قرار گرفتن پرسوناهای گوناگون دلیل بر خستگی شاعر از این دنیاست",اما چرا پس از آن می گوید از بازیگوشی خسته است؟یعنی ایندرال,آدالات,منشاوی,آرنولد نماد بازیگوشی هستند؟جناب ترابی می گویند"بازیگوشی تعبیر انسان امروزی است ,انسانی که در اسارت زندگی شهری و خط کشی ها زندگی می کند"اما صفت بازیگوش چندان متناسب این تعبیر نیست!

در ادامه شعر آمده"هستی-حس می کنم-حوصله ی مرا ندارد".سوال من از جناب ترابی این است که جمله مستقل "حس می کنم"چرا باید به طور موکد در میان این جمله که "هستی حوصله ی مرا ندارد"آورده شود.مگر نه آنکه تمام شعر احساس بوده است؟.من فکر می کنم که این جمله بر شعر زبر می نماید مگر اینکه شاعر قصد تاکید فراوان داشته که این بی حوصلگی هستی را حس می کند.اما چرا؟

و...(مجالش نیست)

پاینده باشید


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

 RSS 

[خـانه]

[پست الکترونیــک]

قلم دیگر من:

قاب شیشه ای من

نوشته های من در :

شعر نو*

دبستان

(نقدی بر یک خوانش)

آرشیو